|
چهار شنبه 5 تير 1392برچسب:, :: 2:25 :: نويسنده : pastil khoshkleh
تنها نیستم...... نگران شب هایم نباش...... تنها نیستم........ بالشتم....... هق هق سکوتم............ قلب شکسته ام............. تنهایی هایم........... لرزش دستانم............... همه هستن تنها نیستم.......
چهار شنبه 4 تير 1392برچسب:, :: 23:59 :: نويسنده : pastil khoshkleh
دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ است… دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد … دلم برای کسی تنگ است که با زیبایی کلا مش مرا در عشقش غرق می کند… دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می طلبد … دلم برای کسی تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را می طلبد… دلم برای کسی تنگ است که سرم شانه هایش را آرزو دارد… دلم برای کسی تنگ است که گوشهایم شنیدن صدایش را حسرت می کشد … دلم برای کسی تنگ است که چشمانم ، چشمانش را می طلبد … دلم برای کسی تنگ است که مشامم به دنبال عطر تن اوست… دلم برای کسی تنگ است که اشکهایم را دیده… دلم برای کسی تنگ است که تنهاییم را چشیده… دلم برای کسی تنگ است که سرنوشتش همانند من است دلم برای کسی تنگ است که نیز نمی دانم او کیست دلم برای کسی تنگ است که نیز می دانم روزی می اید
سه شنبه 4 تير 1392برچسب:, :: 23:45 :: نويسنده : pastil khoshkleh
این آقا برای ثابت کردن عشقش به همسرش لباسی از گل رزسرخ تهیه کرده است. این لباس با بیش از900 گل رز درست شده. فکرکنیدچقدر این لباس عالیه چون هم بوی خوب داره وهم فقط یه بار میشه پوشید وهم رنگش زیباست.
سه شنبه 4 تير 1392برچسب:, :: 22:22 :: نويسنده : pastil khoshkleh
آرامشی یافته ام در با تو بودن که هیچ وقت نداشته ام دلم تنگت شده بود خوب شد که دوباره پیشت برگشتم آن قدر دوست دارم این آرامش را که دیگر حاضر نیستم برای لحظه ای شاد بودن فدایش کنم به لحظه ای خوشی زود گذر کاش مدتها پیش که ترکت کردم و تو را از خودم دور کردم به یاد این آرامش باز می گشتم
حالا تنها آرزویم این است همیشه پیشم بمان من تو را از تمام عالم هم بیشتر دوست دارم
سه شنبه 4 تير 1392برچسب:, :: 21:19 :: نويسنده : pastil khoshkleh
جهان به تصادفی زاده شد، و به تصادفی خواهد مرد، و من رها شده ام در بادها . من فرشته ی کوچک خوش گمانی بوده ام ، در پی سیمرغی بی نشان ، که نشانی خانه ام را گم کرده ام . ای کاش زندگی را مجال مردنی بود...
سه شنبه 4 تير 1392برچسب:, :: 20:59 :: نويسنده : pastil khoshkleh
چه می شد دستانم به دستانت گره می شد
سه شنبه 4 تير 1392برچسب:, :: 20:29 :: نويسنده : pastil khoshkleh
آمدنت را خوب یادم نیست
بی صدا آمدی
بی آنکه من بدانم...
بی اجازه ماندی
بی آنکه من بخواهم...
اما اکنون که ذره ذره ی
وجودم
ماندنت را تمنا میکند
قصد سفر داری؟ ای مهمان ناخوانده در قلبم
بمان.... بمان که ماندنت را سخت دوست دارم...
سه شنبه 4 تير 1392برچسب:, :: 20:20 :: نويسنده : pastil khoshkleh
در یک رابطه وفادار ماندن... هرگز یک گزینه نیست! بلکه یک اولویت است...
صداقت یعنی همه چیز...
سه شنبه 4 تير 1392برچسب:, :: 20:14 :: نويسنده : pastil khoshkleh
خداوندا تو می دانی
که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است چه رنجی می کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است
سه شنبه 4 تير 1392برچسب:, :: 20:12 :: نويسنده : pastil khoshkleh
تا کجای قصه باید ز دلتنگی نوشت؟
تا به کی بازیچه بودن توی دست سرنوشت؟
تا به کی با ضربه های درد باید رام شد
یا فقط با گریه های بی شمار آرام شد؟
بهر دیدار محبت تا به کی در انتظار
خسته از این زندگی با غصه های بی شمار
|